ملينا جونملينا جون، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
رضا جونرضا جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

ملینا عشق کوچولوی ما

1لباس در 2 نسل

٢٧ سال پیش که من٥/١سالم بود یه سارافن قرمز داشتم که ازش یه عکس دارم و بعد از ٢٧ سال این سارافن تن دخمل نازم شد. به لطف مامان جونم بود که بعضی از لباسهامو برام نو نگه داشت که یادگاری به بچمون برسه.   اینم چند تا عکس از این لباس که اینجا شما ١سال  و١١ ماهته به امید روزی که این لباسو تن دخترت ببینیم عزیز دلم.                      ...
19 تير 1392

دختر احساسی من

سلام به روی ماه دخترم. عزیزکم این چند شب مهمون داشتیم و کمی مشغولیتم بیشتر شده بود، دو شب اول دایی بابایی از اراک اومده بودن و شب بعدش معصومه خانم با همسر و رضا و الهه جون از شمال اومدن. دیروز هم از ظهر اومدم خونه تا غذا بپزم . تو هم که با الهه جون خوب اخت شده بودی و بالاخره دیروز عصر بود که رفتن و من بودم که به یه خواب درست حسابی محتاج بودم.چون شبها تا دیر وقت بیدار بودم و صبح تا عصر هم سر کار بودم. جیگرکم، خیلی احساساتی هستی . نیم ساعت پیش بود که به طور اتفاقی با یه وبلاگی آشنا شدم که راجع به مرگ ناگهانی پسر 5 ساله ای به اسم آریا بود که در اثر آمپول تقلبی  و سهل انگاری پزشک به رحمت خدا رفته بود و همنشین فرشته ها شده بود....
11 تير 1392

روزهای تعطیلی ما

امروز بایه کم تأخیر اومدم . چون همون طور که گفته بودم نت خونه قطع بود و نت موبایل هم سرعتش کم بود. چهارشنبه دو هفته قبل آخرین روز کاری ، بابایی با پرواز رفت اهواز و من و شما هم با خاله جون اینا که روز قبلش اومده بودن خونمون تنها موندیم و چون همسایه بالایی و پایینی نبودن خونه کامل در انحصار ما زنها بود و یکشنبه هم با اومدن مرجان جون دیگه تکمیل شدیم و شد شهر زنان. روزهای خوبی داشتیم جز جمعه روز انتخابات ریاست جمهوری.  بعد از اینکه از بیرون برگشتیم دیدیم کارگری که اومده بود طبقه بالا دستشویی رو بکنه تمام نخاله و سنگهاشو از جاکولری هل میده پایین و بی توجه به اینکه بین راهش به پنجره ما اصابت میکنه و موجب شکسته ش...
2 تير 1392
1